- قاپ زدن
- ربودن، قاپیدن
معنی قاپ زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- قاپ زدن ((زَ دَ))
- ربودن چیزی به سرعت و ناگهانی، قاپیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ربودن بجلدی چیزی را با دست: سگ پای او را قاپ زد
با دست زدن بر سر کسی بقوت
لگد زدن با پای زدن
تولید باد کردن برای خنک کردن خود یا دیگران
غارت کردن مسافران در جاده قطع طریق، سرود گفتن
نشستن روی زانو، خم شدن پیش کسی برای تعظیم او
ساز بستن ساز دادن ساز نواختن، یا ساز زدن به کام کسی به کام و مراد او بودن
عمل نواختن جاز
بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن
ایجاد خال بر نقطه ای از بدن خال کوبیدن
بر دار کردن به صلیب آویختن
بنوبت خود بازی کردن، ادعای امری کردن، نقش نشستن به مراد بهدف رسیدن
(قمار) بروی دست حریف برخاستن در صورتیکه دست شخص پست تراز دست حریف باشد
نواختن تار (آلت موسیقی)، فروختن
کله زدن حیوانات شاخدار بکسی یا به حیوان دیگر
راه رفتن و گردش کردن
ساز نواختن، نواختن ساز
پول ناسره سکه زدن، تقلب کردن
دندان زدن، دندان به چیزی فرو بردن
خودستایی کردن، دعوی زیاده از حد کردن، برای مثال دوست مشمار آنکه در نعمت زند / لاف یاری و برادرخواندگی (سعدی - ۷۱)
کنایه از نوشتن، نقش کردن، نقاشی کردن، حکاکی کردن
داد کشیدن، فریاد کردن، آواز بلند برآوردن
چیزی را در قالب در آوردن
کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن
مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، جار کشیدن
کنایه از فاش کردن
کنایه از فاش کردن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
طالع دیدن، از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن، فال دیدن
شاخه زدن، شاخه درآوردن درخت
شاخ زدن حیوان به کسی یا به حیوان دیگر
شاخ زدن حیوان به کسی یا به حیوان دیگر
بدون داشتن ورق خوب روی دست حریف زدن و مبلغ را زیاد کردن که حریف جا بزند
تاک زدن آسمانه زدن گنبد زدن طاق ساختن سقف زدن
فال گرفتن طالع دیدن
پیشزین پیشکوهه
ممزوج کردن خلط کردن آمیختن اندکی در بسیاری از جنس دیگر که به ظاهر یکی نماید